حکایت
گنجشكي محزون با خداي خود شكوه كرد كه :
پروردگارا
صبحگاهان طوفاني فرستادي كه آشيانم را به زير افكند. من با تو چه كرده
بودم و كدام گوشه سلطنتت را تنگ كرده بودم كه مستوجب چنين عقوبتي شدم ؟
خداي فرمود:
ماري
بزرگ در كمين تو و جوجه هايت بود در حاليكه تو در خواب خوش بودي . بادي در
راه بود فرستادمش تا لانه ات را به آرامي واژگون كند تا از نيستي برهي
!     «چه بسا چيزي را خوش نداشته باشيد حال آنكه خير شما در آن است»
بقره آيه ۲۱۶

       + نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم شهریور ۱۳۸۷ ساعت 5:54 توسط فرید
        |