باب هفتم  /  اندر بيماريهاي دل. 202

گرمي دل. 202

سردي مزاج دل. 203

سوءالمزاج خشك اندر دل. 203

توضيحات: 203

باب هشتم  /  در بيماريهاي معده 205

درد معده گرم 205

درد معده سرد 206

ضعيفي قوت معده و شهوت و طعام نابودن. 206

شهوت كلبي. 207

علاج آن. 207

جوع البقره 207

آرزوي گِل خوردن و مانند آن. 208

فواق امتلائي. 208

فواق خشك.. 208

منش كردن و قي كردن. 208

هيضه 209

آماس معده 210

بثرها كه در معده برآيد. 211

توضيحات: 211

باب نهم  /  در انواع اسهال. 216

اسهال صفراوي. 216

اسهال صفرا و بلغم. 217

اسهال سوداوي. 218

اسهال خون. 218

زحير. 218

توضيحات. 218

 

باب هفتم  /  اندر بيماريهاي دل

 

گرمي دل

 

علامتهاي آن

تشنگي و خفقان و راحت يافتن از خنكي و هواي سرد و آب سرد.

 

علاج آن

اگر علامت آن خون بينند، از دست چپ رگ بايد زد، باسليق بزنند، وشراب حماض و شراب سيب ترش و آب انار ترش و شيرين و آب خيارترش و قرص كافور و شراب صندل دهند، و صندل و كافور و گلاب به عصاره آبي وسيب برسينه مي نهند و پيراهن به صندل و گلاب آلوده پاشند، و شربتها و اقراص خنك همه با اندكي زعفران و لسان الثور سازند. و اگر تب نباشد، دوغ ترش سود دارد، خاصه با گل ارمني و اندكي طباشير (1) و گشنيز خشك.

 

سردي مزاج دل

 

علامتهاي آن

رنگ آنكس همچون رنگ " ارزيز" باشد و تازگي و رونق رفته و كسلاني و گراني باشد.

 

علاج آن

شراب ريحاني مقداري معتدل و ميبه (شراب به) و دواءالمسك ومثروديطوس و ترياق بزرگ و مبدل المزاج (2) و انوش دارو وبكار دارند، و گوارش (3) عنبر (4) موافق بود. و اگر تري غلبه دارد، نخست قي فرمايند يا مسهل دهند، پس شربتها دهند.

 

سوءالمزاج خشك اندر دل (5)

 

علامتهاي آن

خشكي دهان و تشنگي و بيخوابي و لاغر شدن و بي طاقتي اندر حركتهاو باشد كه " سرفه خشك" پديد آيد و هيچ گونه رنج و غبار و دود (60)نتواند كشيدن.

 

علاج آن

علاج آن، همچون علاج " تب دق" باشد، و شير خر و كشكاب و آب انارشيرين همه با روغن بادام ميدهند، و با روغن بنفشه و روغن كدو دانه، اندر سينه و پهلوها مي مالند و در آب (7) مي نشانند، چنانكه در علاج "دق" ياد كرده آيد.

 

توضيحات:

 

1 ـ  طباشير، تباشير (به هر دو وجه آمده) 0 طباشير فرنگي Magnesia  ،  طباشير هندي.  Bamboo - Cane  ،  طباشير قمي  گل محلاتي)Hallyosite, orawisite  شليمر) 0

 

طباشير، تباشير- Bamboo

 

2 ـ  مبدل المزاج تبديل و دگرگون كننده مزاج.

 

3 ـ  گوارش مقصود مواد هضم كننده غذاست.گوارشها نقش مهم در طب ديروزي داشته اند. اين سينا قريب شصت گوارش در قانون آورده است. ايضارازي و جرجاني در مولفات خود مطالبي در باره گوارشها ذكر كرده اند.

 

4 ـ  عنبر Amber  0 عنبر زردكهربا Yellow amber  عنبر خاكستري (Ambergris  شليمر( 0

 

Amber  = عَنبَر

= كهرباAmber

5 ـ  در " مر" ، " سوءالمزاج خشك دل" آمده است.

 

6 ـ  در " كا" ، " از غباري اندك و دودي اندك" و در " مر" و مج 1)، "هيچ رنج و غبار و درد" آمده است.

 

7 ـ  در ساير نسخه ها، " در آبزن" آمده است.

 

 

باب هشتم  /  در بيماريهاي معده

 

درد معده گرم

 

علامتهاي آن

تشنگي و راحت يافتن (1) از شربتهاي سرد.

 

علاج درد معده گرم

اگر اندر معده گراني باشد، " قي" بايد كرد به آب گرم و سكنگبين وبكشكاب با سكنگبين آميخته، و از پس " قي" ، سكنگبين سفرجل دهند، وشراب انار ترش و شراب ريواج و شراب ليمو و شراب حماض ترنج و شراب صندل. واگر ماده، اندر قعر معده باشد و " قي" متعذر باشد، استفراغ كنند به طبيخ هليله زرد  يا به حب صبر و ايارج فيقرا و هليله زرد راستا راست (2)، بهم بسرشند مقدار دو درم، سود دارد، و ماءالرمانين سخت موافق بود، خاصه با شيرخشت.

 

درد معده سرد

 

علامت آن

گرسنگي، كرسنگي زود (3) آرد و آروغ ترش وبادها اندر شكم وتشنگي نباشد (4).

 

علاج آن

اگر در معده گراني باشد، نخست " قي" كنند به طبيخ شبت و سكنگبين عسلي و مانند آن، پس چند كرت (دفعه، مرتبه) ايارج فيقرا بخورند واگر به استفراغ قويتر حاجت بود، حب اصطمخيقون، و هر بامداد ماءالاصول ميدهند با روغن بادام تلخ، و گلنگبين را اندر گلاب كلام (5) گرم كه اندر وي عود و قرنفل و مصطكي جوشانيده باشند و كموني و فلافلي وسجرينا و  فيداريقون (6) و زنجبيل پرورده و دواءالمسك و مثروديطوس وترياق بزرگ، اين معجونها پس از استفراغ، سود دارد، و ميبه و گوارش عود و اقراص الورد (قرص هاي گل سرخ) موافق باشد. بدين صفت (7)، بگيرند: گل سرخ سه درم، عود خام و مصطكي و سنبل و اذخر (8) و سليخه و دارچيني و افسنتين رومي از هر يكي يك درم، همه را بكوبند و ببيزندو به شراب كهن بسرشند و اقراص كنند، يك مثقال هر بامداد (9)، و بعداز آن، طبيخ انيسون دهند، و ضمادي از سعد و سنبل و مصطكي (10) و قصب الذيره (11) و اذخر و افسنتين، به شراب و عصاره آبي بسرشند وبر معده مي نهند. و اگر نخست، داروها به شراب ريحاني تر كنند و آبي را درآتش كنند تا بريان شود و داروها را به گوشت آبي بسرشند و گرم بر معده نهند، صواب باشد، و روغن مصطكي مي مالند.

 

ضعيفي قوت معده و شهوت و طعام نابودن

 

علاج آن

هر بامداد، رياضت معتدل و پس رياضت، گرمابه و ماليدن، و ترنج پرورده و زنجبيل پرورده (12) بكار داشتن، و اندر طعامها، كبر، به سركه (13) پرورده و پياز، به سركه پرورده و سير، به سركه پرورده وشلغم، به سركه پرورده، شهوت طعام را بجنباند، و شراب بودنه (14) كه به آب انار ترش و سكنگبين (15) و سفرجل و پست جو با اندكي سركه وآب، شهوت محرور را بجنباند و مهيابه (16) شهوت طعام پديد آرد، و بوي بره بريان و مرغ بريان گرم و بوي نان خانگي گرم، شهوت پديد آرد، و اگرحاجت آيد گاه گاه ايارج فيقرا دادن، سود دارد.

 

شهوت كلبي (17)

اين علتي است كه مردم را هر ساعت به طعام حاجت افتد. و سبب اين در بيشتر حالها، سردي معده باشد. و علامت و علاج آن ياد كرده آمدست. و باشد كه سبب آن بسياري سودا باشد كه بفم معده آيد. و علاج آن، فصد باسليق و اسليم باشد و گوارش خوزي (18) بكار داشتن و استفراغ. و ديگر علاجها از بابت علاج ماليخوليا بر بايد گزيد و گاه باشد كه سبب سردي معده، " نزله" دماغي باشد.

 

علاج آن

ايارج فيقرا و حب قوقايا خوردن باشد. و علاج " نزله" چنانكه يادكرده آمدست، كردن.

 

جوع البقره (19)

اين علت بيشتري از پس شهوت كلبي افتد و آن گرسنگي همه اندامها باشد كه به غذا حاجتمند بود و معده غذا نخواهد.

 

علامتهاي آن

نخست " شهوت كلبي" و " اسهال" بوده باشد و به سبب " اسهال" رگهاتهي گشته باشد و قوت ساقط شده و گاه گاه " غشي" افتد. و گاه باشد كه سبب " غشي" بلغم زجاجي (20) باشد، كه فم معده را سنگين كند و مزاج آن تباه كند، و قوت جاذبه را به طريق استرخاء از كار باز دارد و شهوت باطل كند و بدان سبب، اندامها گرسنه ماند و قوت ساقط شود و علاج مشكل گردد، از بهر آنكه تنقيه معده را به استفراغ حاجت آيد و ضعف قوت ازآن باز دارد. و اين علت مردم سرد مزاج و كساني را افتد كه اندر سرمااستفراغ كنند. و اين علت را جوع البقر را از بهر آنكه گويند كه گاورا اين علت بسيار افتد.

 

علاج آن

قوت را بماءاللحم و بنان كه اندر شراب ريحاني ثريد كرده باشندو ببويهاي خوش، جون بوي سيب و آبي و مورد (21) و عود و مشك و شراب ريحاني كه اندكي زيره درو افكنده باشند، با حب الاس بكار دارند. و اگرحرارتي حادث شود، بوي (22) و گلاب و كافور، سود دارد، و بوي (23)بزغاله بريان كرده و بره و مرغ بريان و بوي نان خانگي گرم، شهوت رابجنباند، و ماءاللحم و نان تر كرده به شراب، سود دارد و قوت دهد. واگر " غشيا" (24) افتد او را بيدار كنند و رخسار او بكسلند (25) وموي "صدغ" او بكشند (26)، و بر موي " بز" در سفالي بزرگ از جاي بلنددراندازند تا آواز آن بدو رسد، يا آوازي قوي چون آواز طبل و بوق وغير آن، ناگاه بزنند و او را بيدار كنند، چون بهش (27) باز آيد، ماءاللحم به اندكي شراب ريحاني در حلق او چكانند و ضمادي از لادن و سك (28) و سعد و سنبل و مصطكي و عود  و عنبر و آب برگ مورد تر و آب سيب و آبي بر معده نهند.

 

آرزوي گِل خوردن و مانند آن (29)

به سبب آن، خلطها بد باشد اندر معده.

 

علاج آن

"قي" كردن باشد، نيك " قي" بايد فرمود، و ايارج فيقرا بكارداشتن و شراب افسنتين، و هر بامداد مقداري مصطكي و زيره و نانخواه (30)بخايند (31) و با گلشكر بخورند، و از پس طعام نيز لختي بخايند بي گلشكر. و اگر اين عارض، زن آبستن را افتد او را " قي" نشايد فرمود، مگر بنفس خويش به آساني برآيد، و از پس " قي" ، معده را به گوارش عودو ميبه قوت دهند.

 

فواق امتلائي

(فواق سكسكه Hiccongh, Hicup)  آنچه سبب ماده غليظ باشد اندر فم معده عادتها و تدبيرهاي گذشته بر آن گواهي دهند.

 

علاج آن

"قي" بايد كردن به ماهي شور و ترب و سكنگبين عسلي و آب شبت ولوبياي سرخ، و از پس " قي" ، انجدان و جندبيدستر بوئيدن و كندر و راسن (32) و زيره و نانخواه و سعتر و بودنه خائيدن و اندر طعامها بكارداشتن، و سنجرنيا و كموني  و فنداديقون و ترياق اربعه و ترياق بزرگ سود دارد، لكن از پس " قي" ، معده به ايارج فيقرا پاك بايد كرد، پس معجونها بكار داشتن.

 

فواق خشك

 

علامتهاي آن

آنچه از خشكي افتد به سبب استفراغهاي قوي، چون " قي" به افراط و"اسهال" به افراط و از پس " هيضه" و از پس " نزف" و " طمث" (33) ومانندآن و از پس جماع بسيار.

 

علاج آن

شير تازه و كشكاب با روغن بادام و شكر و آب انار شيرين با روغن بادام و كشكاب غليظ دادن، و ضمادي از بنفشه و خطمي و پيه مرغ و روغن بنفشه و موم صافي بر مهره هاي گردن و بر معده نهادن، و همه مفاصل به روغن بنفشه چرب كردن، و ماءاللحم دادن و خايه مرغ نيمبرشت.

 

منش كردن و قي كردن (34)

 

علامتهاي آن

اگر سبب، ماده صفرا باشد، تلخي دهان و تشنگي پيوسته باشد. واگرماده بلغمي باشد، اين تشنگي و تلخي دهان نباشد، لكن دهان پر آب شود.

 

علاج آن

"قي" بايد فرمود به سكنگبين شكري و آب گرم.واگر ماده صفرا باشدو " قي" نتواند كرد، اياره فيقرا و سقمونيا بايد داد. و از پس استفراغ، آب انار ترش و شيرين دادن و شراب غوره و ضمادي از صندل و لادن و سك (35)و گل سرخ و كافور و آب برگ مورد برفم معده نهادن. و اگر ماده بلغمي باشد، " قي" فرمايند به ايارج فيقرا به سكنگبين عسلي سرشته، پس شراب بودنه و ميبه، بكار دارند (36).

 

يكي بود شانزده ساله و مدت يكسال بود، تا هرچه ميخورد " قي" ميكرد و در معده وي هيچ قرار نمي گرفت و باريك و ضعيف شده بود. اين دارو و فرموديم و نيك شد (37).

 

صفت دارو اينست:

اولا هر دو ساق بيمار ببندند و به آب گرم بشويند و اين داروميخورد، بگيرند: بيخ اسفيد نيم مثقال، سماق و تخم گل از هر يكي دومثقال، جمله خرد بكوبند و هر روز يك مثقال يا دو مثقال به شراب به معجون كنند و بخورند. و بخوردني، قدري عدس بپزند، تا نيم پخته شود، آن آب بريزد و به سركه انكوري بپزد و بخورد، و اين تدبير نگاه دارد، نيك شود. و اين طلا بر معده مي نهد، هر روز، يك كف برگ مورد و دو دانگ قرنفل هر دو خرد بكوبند و بر معده طلي ميكنند  برگ مورد " تر" بايد.

 

هيضه

 

علاج آن

هرگه كه حس آن بيابد كه طعام اندر معده تباه ميشود، " قي" بايدكردن و معده را پاك كردن. و اگر " قي" دشوار افتد، معده را گرم دارند و به روغن مصطكي و مانند آن طلي كنند، و پيوسته ب " سمور" و مانند آن گرم كنند و بر معده مي پوشند و تكليف خواب كنند و بخسبند و گرسنگي كشند، و بر گرسنگي كموني و اقراص عود بكار دارند. و مردم محرور راضمادي از صندل و گل مورد و آبي و سيب و كافور بر معده نهند، پس از آن كه " قي" كرده باشد، و آرد جو با مورد تر بسرشند و نان خشك به سركه فرغارند و بر معده نهند، ضماد نيك است، و آب انار و آب آبي ترش و آب سيب ترش كوهي،  سود دارد (38)، و اسراف " هيضه" را كندر (39) و اقراص حب الاس و اقراص راسن باز دارد. و من فلونياي رومي دادم، در حال، سودداشت.

 

صفت اقراص عود

بگيرند: قرنفل و كبابه از هر يكي يك درم، مصطكي چهار دانگ، سنبل نيم درم، عود خام چهار درم، شكر چند وزن (چند برابر) همه شربت يك مثقال با شراب سيب يا با گلشكر ميدهند.

 

صفت اقراص راسن

كه خواب آرد و " هيضه" را ساكن كند ـ  بگيرند: قرنفل ده (40) درم، سك يك درم، قرفه دو درم، راسن يك درم و نيم، اين جمله را اقراص كنند، ده شربت كنند (41).

 

آماس معده

بيشتر از غلبه خون باشد يا از صفرا.

 

علامتهاي آن

تب گرم و درشتي زبان و منش گشتن. و اگر صفرا غالب تر بود، دهان تلخ باشد و تشنگي صعب بود.

 

علاج آن

اگر خون باشد، نخست رگ باسليق بزنند، و آب انار دهند، و ضمادي از صندل و قرنفل و آبي و سيب و آب مورد تر و تراشه كدو و برگ خرفه وكوك و كسني (كاسني) بر معده نهند، و غذا باز گيرند، و بر كشكاب اقتصار كنند، و آب با شراب (42) انار و رب بنفشه و شراب نيلوفر وشراب انار دهند. و از پس چهار روز، آب كسنه (كاسني) و آب عنب الثعلب دهند جوشيده و صافي كرده، و چهار درم فلوس خيارجنبر (43) و يك حبه زعفران حل كرده و از پس هفت روز، آب كرفس و آب باديان با اين شراب بياميزند و اگر طبع نرم باشد بجاي فلوس خيارجنبر، اقراص تباشير دهند، و ضمادي از پس هفت روز از بنفشه و خطمي و برگ عنب الثعلب و بابونه وآرد جو و بيخ سوسن و اكليل الملك و با موم روغن بسرشند و لختي زعفران مركب كرده و به آخر اندر ضماد حلبه و لعاب تخم كتان و سنبل (44) وسعد زيادت كنند. و اگر آماس كهن گردد، اندرين ضماد، مقل و اشق و تخم كرنب و مصطكي و حب البان (45) زيادت كنند، و اقراص سنبل دهند و مزوره از ماش مقشر سازند و " حسو" (46) از آب (47) باقلي و سبوس آب.

 

صفت اقراص سنبل ـ  بگيرند:

فقاح (48) اذخر و سليخه و گل سرخ و ريوند جيني و قصب الذريره وسنبل از هر يكي سه درم، مصطكي دو درم،  اشق يك درم مسك يك مثقال، با ميفختج يا گلنگبين بخورند.

 

و اگر بدان حاجت آيد كه پخته شود و سركند (49)، پس از آنكه تب زائل شده باشد و درد ساكن گشته و آماس مانده، شير تازه ميدهند هرساعت، و طبيخ انجير و لعاب و تخم كتان ولعاب حلبه از هر يكي ده درم، بهم آميخته، و چهار درم خمير ترش و دو دانگ زعفران (50) و دو دانگ صبر در وي حل كنند. و اگر هنوز تب مي آيد، خمير و فلوس خيارجنبر درآب گرم ميدهند و بجاي آب، جلاب دهند. و هرگاه كه سر كرده باشد و آماس فرو نشسته و " ريم" پديد آيد، ماءالعسل و جلاب ميدهند. و هرگاه كه پاك شود، بگيرند: كندر و دم الاخوين از هر يكي پنج درم، گل سرخ و گلنار وكهربا (51) از هر يكي دو درم، گل ارمني سه درم، همه بكوبند و ببيزند، شربت يك درم با يك مثقال، يا رب سيب يا رب آبي يا ميبختج بخورند، نافع باشد (52).

 

بثرها كه در معده برآيد

 

علامتهاي آن

تشنگي صعب باشد و دهان نيز دميده شود.

 

علاج آن

هر بامداد دوغ ترش سرد كنند و با يكدرم طباشير، و يك درم بزرالحماض (53) ميدهند هر بامداد، و باقي علاج، دميدگي دهان باشد.

 

توضيحات:

 

1 ـ  در ساير نسخه ها: "علامت ها تشنگي و راحت (يافتن) از شربت هاسرد" 0 در " مر" ، " يافتن" است و در دو نسخه ديگر نيست.

 

2 ـ  راستا راست: هم وزن، برابر، مساوي، معادل000 (لغت نامه دهخدا) 0 راستا راست توسط گرگاني در مولفاتش بسيار آمده000 (لغت نامه دهخدا) 0

 

3 ـ  در مج 1)،" زود دارد" و در" مر" ، " زود" و در" كا" ، " زودازود" آمده است.

 

4 ـ  در " مر" ، " تشنه ناشدن" و در " كا" ، " تشنه نابودن" و در مج (1)، اين كلمات نيامده است.

 

5 ـ  در " مر" ، " كه در گلاب گرم" و در مج 1)،" گلنگبين را در آبي" و در " كا" ، فقط " گل انگبين" آمده است.در نسخه اساس كار " كلاب كلام گرم" آمده است. احتمال دارد " كلاب كلم" باشد. كلام كلم (ناظم الاطباء) 0

 

6 ـ  در مج 1)، " فنداديقون" و در " كا" ، " فنداويقون" آمده است. صحيح آن " فنداديقون" است. فنداديقون: معجوني است از زنجبيل، پلپل سنبل، مصطكي، عودبلسان، تخم كرفس زيره، پودنه دشتي و ساذج هندي ياانگبين مستعمل در طب قديم (لغت نامه دهخدا) 0

 

7 ـ  " مر" ، " گوارش عود" را اضافه دارد.

 

8 ـ  اذخر: يك نوع گياهي خوشبو كه كوم نيز گويند (ناظم الاطباء) 0 ايضا رجوع شود به لــغت نامه دهخـــدا (اذخر" گورگياه، گربه دشتي، كاه مكي، (Sweet, Ruch, Lemon-grass  شليمر) ، در مغرب مراكش آنرا" كاه مكه" گويند. (Schoenanthe  شرح اسماء العقار) 0

 

اذخر ، گورگياه، گربه دشتي، كاه مكي - Lemon grass

 

9 ـ  در ساير نسخه ها، پس از " بامداد" ، " با قرص گل يا گلنگبين" آمده است.

 

10 ـ  در " كا" ، پس از " مصطكي" ، " وچراتيه" آمده است.

11 ـ   در " مر" و مج 1)، " قصب الذريره" آمده است.

 

12 ـ  پرورده هاي مكرر در ساير نسخه ها ديده نشد.

 

13 ـ  در كتب طبي و داروئي ديروزي، انواع و اقسام سركه ها ذكرشده، چنانكه در هدايه المتعلمين دوازده نوع سركه آمده است (صفحه 838 فهرست هدايه چاپ دانشگاه مشهد، شماره 9).

 

14 ـ  در " مر" ، " بودينه" و در " كا" و مج 1)، " پودنه" آمده است.

 

15 ـ   در " مر" و مج 1)، " سكنگبين سفرجلي" آمده است.

 

16 ـ  در " مر" و " كا" ، " ماهيابه" و در مج 1)، " ماهي آبه" آمده است. ماهيابه: خوردني كه در " لار" و " شيراز" از ماهي اشنه سازند.

ماهياوه: ماهيانه و نان خورشي كه از ماهي اشنه سازند (ناظم الاطباء) 0

 

17 ـ  شهوت كلبي شهوت سگي. آنكس كه مبتلي به شهوت كلبي باشدهر چه خورد سير نشود. شليمر مترادف آنرا "  "Pica  آورده است.

 

18 ـ  در " كا" ، " جوازش خوزي" آمده. خوزي: كوفته شده مانند گوشت (ناظم الاطباء) 0 كوفته (برهان قاطع) 0 خوزي خوار: خورنده گوشت كوفته شده (ناظم الاطباء) 0

 

19 ـ  جوع بقري گرسنگي گاوي ناسيري.شليمر در برابر اين كلمه  Voracity Boulimia  آورده است.

 

20 ـ  بلغم زجاجي يا شيشه اي، بلغم [ستبر] و شبيه شيشه گداخته ميباشد، به بحرالجواهر رجوع شود كه هفت نوع بلغم آورده است.

 

21 ـ  در " مر" ، " امرود" آمده است.

 

22 ـ  در " مر" و مج 1)، " بوي گلاب و گل و كافور" آمده است.

 

23 ـ  در " مر" ، " و بوي گوشت بزغاله" آمده است.

 

24 ـ  در ساير نسخه ها، " غشي" آمده است. در " كا" ، پس از " و اگرغشي افتد" ، " او را تبدار كنند" آمده كه صحيح به نظر نمي رسد.

 

25 ـ  در " مر" ، " بشكلند" و در مج 1)،" بشكند" و در " كا" ،" بشكند" آمده است.

 

26 ـ  در مج 1)، " بكنند" آمده است.

 

27 ـ  در " مر" و مج 1)، " بهوش" و در " كا" ، " بيدار" آمده است.

 

28 ـ  در " كا" و " مر" ، " مشك" آمده است. سك [به ضم سين ] جوشانده اي مخلوط از مازو و شيره خرما كه گاهي بدان مشك نيز مي افزودند (در اين صورت آنرا " سك المسك"    سك مشك ميگفتند) و آن خاصيت قبض داشت و درتداوي بهمين منظور بكار ميرفت (معين) 0

 

29 ـ  ويار: Longing of Pregnant Woman  0

 

30 ـ  نانخواه000 تخمي خوش بوي و شبيه به زنيان كه بر روي خميرنان پاشند (ناظم الاطباء)  Amersseet  كمون ملوكي زنيان (شليمر) 0

 

31 ـ  در " مر" ، " بجايند" آمده است.

 

32 ـ  راسن: سوسن كوهي، زنجبيل شامي، قسط شاهي000 (معين) Common  inula يا  Elecampane  واژه نامه گياهي) 0

 

راسن ، سوسن كوهي ، زنجبيل شامي ، قسط شاهي - Elecampane

33 ـ  طمث حيض عادت زنانه بي نمازي Menses  0

 

34 ـ  ساير نسخه ها، كلمه " بسيار" را اضافه دارند.

 

35 ـ  در " مر" ، " مشك" آمده است.

 

36 ـ  از " بكار دارند" تا چند سطر پائين تر: "برگ موردتر بايد" ، فقط در نسخه اساس كار ديده شد.

 

37 ـ  اين دوسطر شرح حال بيماري بود كه گرگاني آنرا معالجه كرده است.ساير پزشكان اسلامي ايراني در مولفات خود ازاين درمانها آورده اندرازي در ابتداي كتاب " حاوي" سي و دو يا سي و سه حكايت طبي آورده است (رجوع شود به ترجمه " قصص و حكايات المرض" انتشارات دانشگاه تهران، شماره 940).

 

38 ـ  در مج 1)، " و آفت هيضه را سود دارد" آمده است.

 

39 ـ  در " مر" ، " اقراص كندر" آمده است.

 

40 ـ  در " مر" ، " دو درمسنگ و نيم" آمده است.

 

41 ـ  نسخه هاي ديگر، پوست بيخ لقاح" را اضافه دارند. لقاح [به كسر لام ] مهرگياه. (معين) Mandragora  0

 

مهرگياه - Mandragora

 

42 ـ  در مج 1)، " شراب بنفشه" آمده است.

 

43 ـ  در ساير نسخه ها، " خيار شنبر" آمده است.

44 ـ  در " كا" ، اقراص سنبل" آمده است.

 

45 ـ  حب البان: بسته غاليه (بحرالجواهر) 000 ايضا به لغت نامه دخدا مراجعه شود.

 

46 ـ  حسو [به فتح حاء] ـ  هر چيز رقيق كه توان آشاميد. حريره000

(لغت نامه دهخدا) 0

 

47 ـ  در " كا" ، " آرد باقلا" آمده است.

 

48 ـ  در " مر" ، " لفاح" در مج 1)، " تفاح" آمده است. فقاح: [به ضم فاء و شدقاف ] شكوفه گياه هرچه باشد، گياهي است، اسم جنس شكوفه هاست، انواع عطر است (از ماخذ متعدد، نقل از دهخدا) 0

 

49 ـ  در مج 1)، " سرباز كند" آمده است.

 

50 ـ  در " كا" و در " مر" ، " زعفران" نيامده است.

 

51 ـ  در " مر" ، " كهربا" نيامده است. كهربا Yellow amber  0

 

كهربا - Yellow amber

 

52 ـ  در ساير نسخه ها، " نافع باشد" نيامده است.

 

53 ـ  بزرالحماض تخم ترشك. (حماض ترشك  Wood-Sorrel  شليمر) در مج 1) و " كا" ، " بذرالحماض" آمده است.

بذرالحماض ، تخم ترشك - Wood-sorrel

 

باب نهم  /  در انواع اسهال

 

اسهال صفراوي

 

علامتهاي آن:

سوختن اندامها، و تشنگي، و حرارت، و براز (مدفوع) رقيق و زرد، و نيز باشد كه تب آيد.

 

علاج آن

اقراص طباشير يا رب آبي ترش دهند بامداد، و شبانگاه، اسبغول بريان كرده و صمغ عربي با شراب آبي و گل ارمني و آب سرد. و اگر تب نباشد، دوغ ترش و طباشير و بزرالحماض از هر يك يك درم، سود دارد. وغذا، عدس مقشر اندر آب پخته سه بار و آب از وي ريخته، چهارم بار (1)با آب غوره يا به آب انار ترش (2) و مغز بادام بريان و پايچه (3) بره به سماق پخته، بدهند، و [گوارش سماق نافع بود، بدين صفت، بگيرند: برگ سماق بيست درم، و پست سيب و خرنوب شامي از هر يكي هفت درم، همه به شراب سيب ترش بسرشند، يا شراب آبي و قرص طباشير و سماق از هر يكي پنج درم، تخم حماض بريان كرده ده درم، تخم خرفه بريان كرده و گلناراز هر يكي سه درم، صمغ عربي بريان كرده هشت درم، شربت دو درم، نافع باشد] (4).

 

اسهال صفرا و بلغم

 

علامتهاي آن

اندر براز، پديد باشد.

 

علاج آن

سماق و حب الاس و كزمازو و سك از هر يك، يك درم، هليله زرد پنج درم، همه كوفته و بيخته و حب الرشاد ناكوفته دو درم و نيم شربتي دودرم با شراب مورد دهند يا با شراب ميبه، و دو درم تخم لسان الحمل ويك درم انيسون، هر دو بريان كرده، نارپوست كوفته و بيخته نيم درم، دم الاخوين نيم درم، اين يك شربت باشد در آب باران (5)، يا در آب آهنگران (6) بدهند.

 

اسهال بلغمي

 

علامتهاي آن

اندر براز، پديد آيد.

 

علاج آن

دو درم حب الرشاد بريان كرده ناكوفته بدهند با آب گرم با تخم خشخاش اسفيد و كندر از هر يكي راست راست (7) نرم بكوبند و مقدار يك كف از آن با شراب مورد يا شراب آبي بدهند، اسهال كهن باز دارد، وكندر و مر و زعفران و افيون و سندروس (8) راستا راست بكوبند و حب كنند، شربت نيم درم، اسهال بلغمي باز دارد.

 

حبي ديگر

دارجيني، افيون، جندبيدستر، راستا راست حب كنند (9)، همچون بلبل، شربتي هفت حب باشد و كودكان را دو حب (10).

 

اسهال سوداوي

 

علامتهاي آن

مزاج، سوداوي باشد و طعامهاي چرب، سود دارد.

 

علاج آن

رگ باسليق بزنند يا اسيلم از دست چپ، و بگيرند: ناردان بريان كرده دو درم، زرنباد بريان كرده يك درم، كهربا دو درم، تخم شاهسبرم (11) بريان كرده ناكوفته دو درم (12)، شربتي از آن سه درم با كباب جگر يا با شراب مورد بدهند.

 

اسهال خون (13)

 

علاج آن

اقراص كهربا و رب آبي دهند (14)، و دو درم تخم لسان الحمل (15)در شراب آبي ميدهند، و دو درم حب الاس از تخم پاك كرده، دو درم تخم گندنا و دو درم تخم گل هر دو كوفته و بيخته سفوف كنند، اسهال خون باز گيرد، و خداوند " بواسير" را سود دارد. و طعام، اندر همه انواع، پايجه باشد و زرده خايه نيم برشت و ارزن پوست باز كرده به شيره مغز بادام و گاورس پوست باز كرده و برنج باز بريان كرده به شيره مغز بادام پخته و پايجه، به سماق پخته، و گوشت كبك و تذرو، بناردان پخته.

 

زحير (16)

 

علاج آن

زرده خايه مرغ خام با روغن گل بياميزند و مرداسنگ مغسول و صمغ عربي و اسفيداج بدان بسرشند و بطلي كنند، و حمول (17) سازند، و شياف زحير بكار دارند، و مقلياتا (18) دهند. واگر تب نباشد، نان اندر شيرتازه ثريد كنند، سود دارد. واگر سبب زحير، سرما باشد، حب الرشاد دهندبا آب گرم، و گوگرد با پيه بز سرشته (19) دود كنند، چنانكه رسمست. وبگيرند: مغز جوز بريان كرده سه درم، نانخواه يك درم، كندر نيم درم، بكوبند و سفوف كنند و برخشت گرم (20) و تابه گرم نشستن، سود دارد، وبراز زن (21) و نمك گرم كرده همچنين سود دارد.

 

توضيحات:

 

1 ـ  در " كا" ، " چهاربار" آمده است.

 

2 ـ  در " مر" ، " ناردانك ترش و چربيش" آمده است.

 

3 ـ  در " كا" ، " پاچه" آمده است.

 

4 ـ  مطالب داخل كروشه (قلاب) در نسخه هاي ديگر ديده نشد.

 

5 ـ  در " مر" ، " ناردان" و در مج 1)، " باديان" آمده است.

 

6 ـ  در مج 1)، " آب آهن تافته" آمده است. منظور آبي است كه آهنگران در آن آهن گداخته و قرمز را سرد مي كنند.

 

7 ـ  در ساير نسخه ها، " راستا" آمده است.

 

8 ـ  سندروس: 000 سرو كوهي، صمغي است كه از گونه اي سرو كوهي استخراج ميشود000 (معين) 0 سندروس: سندراك، سندديخ، سندريق، صمغي است (برهان قاطع) سندروس: (Sandarach  آريانپور)0 سندروس: به فتح، صمغ شفاف زرد رنگ سرزمين هند كه به آن " صمغ الساج" گويند و آن كهرباء است000 (بحرالجواهر) 0

 

سندروس ، سندراك - Sandarch

9 ـ  در مج 1)، " به قدر ماش قدر شربت بزرگان را هفت حب" و در"مر" ، و كودكان را " حبي يا دو حب" آمده است.

 

10 ـ  در مج 1)، " به قدر ماش قدر شربت بزرگان را هفت حب" و در"مر" ، و كودكان را " حبي يا دو حب" آمده است.

 

11 ـ  شاهسبرم: شاه سپرغم، ساهسفرهم.  Basilic Commun (شليمر) 0

 

12 ـ  در " كا" ، " بهمن سرخ بريان كرده" آمده است. بهمن: بيخي است سپيد رنگ يا سرخ مثل زردك سابقا ريشه آنرا به اسم بهمن سرخ و بهمن سپيد در داروها مصرف ميكردند00 (معين) (Behen  شرح اسماءالعقار) 0

 

13 ـ  در ساير نسخه ها، " خوني" آمده است.

 

14 ـ  در نسخه " مر" و " كا" ، كلمات " و ده درم طباشير سوده اندرشرتب مورد ميدهند" را اضافه دارند.

 

15 ـ  در " مر" و " كا" ، " لسان الحمل بريان كرده در آب لسان الحمل" آمده است.

 

16 ـ  زحير اسهال، پيچش، پيچاك شكم، دل پيچ (معين و ناظم الاطباء) (Tenesmus  شليمـر) 0 (Diarrhea  آريانپور) 0

 

17 ـ  حمول: شياف و فرزجه [براي زن از جلو] Suppository for the   - vulva  حمول به معناي فتيله هم آمده است (اقرب الموارد) 0

 

18 ـ  در مج 1)، " مقل" و در " كا" ، " مقلياثا" آمده است. مقلياثا: حبوب برشته، تخم تره تيزك (معين) 0

 

19 ـ  در " كا" ، " بسرشند" و در مـج 1)، " باپاچه سرشته" آمده است.

 

20 ـ  در مـج 1)، " بر آجر يا سنگ گرمابه" آمده است.

 

21 ـ  در " مر" ، " برآبزن" و در " كا" ، " برار زن" و بر بالاي آن "كلكي" به صورت واژگون تحرير رفته است.